نقد و تحلیل داستان زخم یک شمشیر نوشته لوئیس بورخس
نقد داستان کوتاه زخم یک شمشیر
هشدار این محتوا شامل اسپویل داستان زخم یک شمشیر است.
شاید مهمترین جمله در این داستان جمله ای از شوپنهاور باشد که می گوید: “من دیگرانم، هر انسانی همه انسان هاست”
این داستان روایتی از یک مرد است که زخمی روی صورتش دارد. مرد داستان این زخم را که در سال 1922 روی صورتش نقش بسته را به طرز حیرت انگیزی تعریف می کند.
خلاصه داستان زخم یک شمشیر
وین سنت مون فردی بود که به خاطر ترس رفیقی که جانش را نجات داده بود را لو می دهد و در انتها زخم شمشیر را همان رفیق بر صورتش جا میگذارد. “وین سنت مون” با پولی که از فروختن رفیقش به دست می آورد فرار می کند اما آنقدر آشفته می شود که گویی دیگر وجود ندارد. وین سنت مون روحش را می فروشد. و آنقدر گفتن حقیقت و پذیرفتن خود که این عمل را انجام داده برایش سخت می شود که در زمان تعریف کردن قصه زخم شمشیر، خودش را در کالبد دیگری می گذارد. در کالبد همان دوستی که تمام تلاشش را برای زنده ماندن “مون” کرده است. و در پایان حقیقت ماجرا را می گوید و از بورخس می خواهد او را تحقیر کند.
مون به بورخس در طی توضیح دادن، بارها کد می دهد. “من دیگرانم!” یعنی یک لحظه با خودت فکر کن که این کسی که مقابلت ایستاده من نیستم. دیگری است.
“عمل یک انسان چنان است که گویی همه انسان ها به آن مرتکب شده اند”
اگر انسان دیگری به جای وین سنت مون بود چه می کرد؟ آیا باز هم خیانت می کرد؟
داستان زخم یک شمشیر داستان یک خیانت است که رنجی تمام نشدنی به فرد خاطی می دهد. راوی ها در این داستان در حال تغییرند. آغاز قصه را راوی ناشناسی که بعدها می فهمیم لوئیس بورخس بوده روایت می کند و سپس راوی دوم را می بینیم که مرد انگلیسی است و در آخر قصه متوجه می شویم که مرد انگلیسی در کالبد دیگری با ما سخن می گفته و در حقیقت وین سنت مون بوده است.
برای خواندن داستان به صورت فارسی و انگلیسی می توانید به بخش داستان کوتاه زخم یک شمشیر مراجعه کنید.
دیدگاهتان را بنویسید